مقتضيات نفس در عالم ناسوت

مقتضيات نفس در عالم ناسوت

خلاصۀ جلسۀ دوازدهم« تبیین عالم ذرّ» 16 رمضان 1440

در مباحث قبل نفس را در عظمت، جامعیت و حضورش در عالم ربوبی شناختیم و اثبات کرديم یک چهرۀ نفس، به‌ نام چهرۀ عالم ذرّ، همراه با جسمش، علی‌الإتصال فیوضات ربوبی را دریافت می‌کند؛ زيرا ربوبیت خدا را در آن عالم به شهود نشسته، دیده، می‌بیند و خواهد دید. این ملاقات چنان وجودی و حقیقی بوده که حتی با ورود در عالم ماده، هیچ خدشه‌ای به این شهود وارد نشده و باب تمام عذرها بر بنی‌آدم بسته شده است. حال می‌خواهیم بدانيم که نفس با ورود یا هبوطش به عالم ناسوت، چه مقتضیاتی را می‌پذیرد و اين اقتضائات چه تأثیری در حرکت رو به بالای نفس دارد؟

دانستيم جنت اسماء، همان عالم ذرّ ماست و اصل هبوط، از جنت اسماء به زمین (عالم عناصر) است و انسان با تمام شهودی که در اين عالم داشته، در هبوط، از اين عالم پايين آمده، تا برای ظهور خود، عناصر را در استخدام درآورد و با تشکیل مزاج، قالبی برای خود بسازد و آرام آرام در تشخّص و تعین جزئی، راهی را برای‌ رسیدن و لقای آنچه که دیده، طی کند.

خداوند در آيات سورۀ اعراف، کيفيت اين هبوط را چنين بيان فرموده است: "وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ‏ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين"‏[1]

طبق سياق آيات، منظور از «زوج» در آيۀ فوق، ذریۀ آدم است، نه فقط همسرش؛ و «جنت» نيز اشاره به عالم ذرّ دارد. نزديک نشدن به «شجره»، اشاره به دوری از ثقل مادی و مقتضيات جسد دارد؛ وگرنه اثبات کرديم که جسم در عالم ذرّ بوده، ولی تعینِ ثقیل مادی (جسد) نداشته است. چنانکه آدم و حوّا در عالم ذرّ يا جنت اسما، در تشخص علمی، يکديگر را به عنوان دو موجود می‌دیدند؛ اما با اينکه جسميّت[2] داشتند، جنسیتّی برايشان مطرح نبود، اما به محض نزديک شدن به درخت منهيه، تشخّص جزئي پيش آمد و جنسیّت خود را دیدند و مجبور به پوشاندن خود شدند.

درواقع نزدیک شدن به ‌درخت منهیه، استفاده از عالم طبیعت يا نزدیک شدن به چهار عنصر در امتزاجشان بود که سبب ايجاد نفس جزئی شد. اين نزديکی، به‌خاطر دیدِ مادی‌ای بود که ابلیس تحت عنوان شيطنت به آنان منتقل کرد و همين نگاه، عامل هبوط آن‌ها و تحمل سختی و زحمتِ تعین و تشخص يافتن شد. وقتی تعین پديد آمد، تخاصم و دشمنی بين ساحت‌های مختلف وجود آغاز شد؛ اما خدا راه‌کاری برای رهایی از اين تخاصم، به آدمیان نشان داد و به آن‌ها خاطرنشان ساخت که به شرطی می‌توانند به شهود دوبارۀ جنت اسماء بنشينند که در زمين «مستقر» شوند، نه اينکه آن را «مقر» خود قرار دهند! "قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ"[3]. زمين يا «ناسوت» يا «جسد»، مقر و محل قرار و آرامش نيست، بلکه جایی است که آدمی تا " إِلى‏ حينٍ" در آن است. مثل مستأجری که تا تاریخ معینی که صاحبخانه تعيين کرده، در خانۀ اجاره‌ای، ساکن است‌.

درواقع با هبوط، خدا ما را مستأجر زمین و جسد مادی‌مان قرار داد و زمين، آسمان، ابزار و آلات و همه چيز آن را همچون متاعی در اختيارمان قرار داد و تا أجل مسمی، "الی حين" به ما فرصت داد تا در آن مستقر باشيم و سپس فرمود: "قالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَ فِيهَا تَمُوتُونَ وَ مِنْهَا تُخْرَجُونَ"[4] در آن زندگى مى‌کنيد و در آن مى‏ميريد و از آن برانگيخته خواهيد شد.

با هبوط، حیات ما از حیاتی که در عالم ذرّ داشتیم به حيات ناسوتی تبديل شد؛ حیاتی با اقتضائات خاص خودش. در حيات ذرّی، هر چه می‌خواستيم، می‌خورديم و می‌آشاميديم،"...فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا..."[5] چون تضاد و تخاصم عناصر در کار نبود، اما اکنون که وارد دار تخاصم شده‌ایم، دیگر از "حیث شئتما" خبری نیست، بلکه همه چيز برای خود قید و شرطی گرفته است."کلوا و اشربوا و لا تسرفوا"[6]

حيات ناسوتی، حياتی است که ما " فیها تموتون" در آن می‌میریم؛ يعنی رتبۀ حیات أرضی ما (جسد)، در خود أرض می‌ماند و با اين مرگ، "منها تخرجون" جسممان از جسد و احکام آن خارج می‌شود (معاد جسمانی) و خانه را به مالکش بازمی‌گرداند. بهای اين خانه، آن است که از يکسو آن را خراب نکنيم و  از سوی ديگر آن را مال خود ندانيم و به آن دل نبنديم و به زینت دادنش مشغول نشويم.

خداوند بلافاصله بعد از بیان حقیقت عالم ناسوت، اقتضائات ديگر آن را بيان می‌کند و می‌فرماید: "يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ"[7] ای بنی‌آدم، حال که هبوط کرديد، بدنی خواهيد داشت که نیاز به لباسی از ترکيب عناصر دارد (بدن مادی) و باید آن را با تقوی بپوشانید که بهترین نوع پوشش برای این بدن است. "يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ"[8]، مراقب باشيد که شيطان دوباره شما را دچار فتنۀ اصالت دادن به ماده نکند. یک‌بار به درخت منهیه نزدیک شدید و در هبوط و دوری از جنت اسماء، این‌همه به زحمت افتادید، پس ديگر مدام سراغ درخت منهيه نرويد و نزديکی‌اش را تکرار نکنید که به زحمتی دو چندان خواهيد افتاد. در ماده، بی‌ماده زندگی کنيد و آن را ابزار ببینيد، نه اينکه تمام همت خود را در به دست آوردنش صرف کنيد. قیامت شما از زمانی که در آن"فیها تحیون" شدید، آغاز شده است. اما فراموش نکنيد که همان دم هم "فیها تموتون" هستيد و با حرکت جوهری، آن‌به‌آن "منها تخرجون" می‌شويد. نشانه‌های اين خروج را ببینید. سن‌تان که از چهل می‌گذرد، "تخرجون" را ببینید، در کم شدن التذاذ آب و غذایی که با لذت و عشق می‌نوشید و می‌خورید، در از دست دادن زیبایی و شادابی جسم، در کمرنگ شدن اهمیت دلبستگی‌ها و... . در همۀ آنچه که يک‌به‌يک از دست می‌دهيد، خروج نفس‌تان را ببینید. اما مبادا اعتراض کنید که ما از این خروج خبری نداشتیم  "...شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ"[9] که شهادتتان در عالم ذرّ به ربوبیت رب و تمامی آنچه در ناسوت بود، در وجودتان حاضر است. این "شهدنا" يادآور آن است که صاحبخانه بالای سرتان ایستاده و مدام می‌گويد: «سالتان تمام شده است.»

اگر به خانهٔ غفلت می‌رويد، مبادا فراموش کنيد که مستأجر اين خانه‌اید و به بازسازی و تزیین‌اش بپردازيد، رنگش بزنید و مبلمانش را تغییر دهید و درنهايت غصه‌اش را بخوريد که چرا خراب شد! بی‌خبر از اینکه خاصيت اين خانه همين بود و تو غافل از اين بودی که اينجا مال تو نیست، فقط وسیله و ابزار گذر و تعالی توست؛ پس چه جای غم و غصه؟! اين دنيا، دار خرابی، کهنگی، پيری و بیماری است. از اولش هم همين بود، چون متاعی بیش نبود؛ اما تو چنان به آن چسبیدی که گويی قرار نبود هيچگاه رهایش کنی! برعکس آن گوهری را رها کردی که قرار بود مايۀ عروج تو در اين مستقر باشد! منِ خدا حجت را بر شما انسان‌ها تمام کردم تا هیچ عذری نياوريد که "أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ"[10] که پدرانمان نماز نمی‌خواندند، مادرمان دیندار نبودند و شرک می‌ورزيدند، محیطمان چنين بود و معاشرانمان چنان و ما نمی‌توانستيم خدايمان را پيدا کنيم؛ شما تمام اين اقتضائات را به شهود نشستید و با خودتان آوردید.

 درواقع خداوند با همين آيه، باب تأثیرگذاری مطلق هر سه عامل محیط و ژن و تربیت را می‌بندد. پس ما در عین زیبایی، لباسی از سوء پوشیده‌ایم. سوء نه به معنای زشتی، بلکه يعنی مستأجر شدیم، از مقرمان پایین آمدیم، بدن گرفتیم و لباس پوشیدیم. درحالی‌که خانهٔ ما آن جسم اصلی است؛ اما در عين حال اين جسد را هم داریم، باید از آن درست استفاده کنیم تا نفس‌مان در اين بدن، آمادۀ برگشت به موطن اصلی‌اش شود.

اما ما این بدن و مزاج آن را نیز خراب کرده‌ایم و همین، سبب اين‌همه اختلاف در خَلق و خُلق انسان‌ها شده است.

امام خمينی(رحمت‌الله‌علیه) دربارۀ اين موضوع می‌فرمايند:

‏‏«یکی از اسباب اختلاف بین افراد، بنابر مسلک حق و حرکت‏ جوهریه ـ که نفس، ولیدۀ عالم طبیعت است ـ همان مواد اغذیۀ این‏ ‏عالم است که اصل آدم از آن حاصل شده است، البته مواد اغذیه به‏ ‏جهت صلابت و لطافت در قبول فیض از عالم اعلی متفاوت هستند؛‏ يکی صلب و کثیف و دیگری لطیف است و از این باب، اختلاف‏ ‏عریضی در افراد انسان حاصل می‌گردد؛ چون مواد اغذیه خیلی‏ ‏مختلف هستند؛ زیرا به بسایط و مرکبات تقسیم می‌شوند و انسان هم‏ ‏که به یک غذا کفایت نمی‌کند، مواد و اغذیۀ مختلف را به هم مخلوط‏ ‏نموده و هر روز چند قسم از اغذیه را می‌خورد؛ از قبیل مواد رطوبتی،‏ ‏حرارتی، قندی، تلخی، میوه‌های گوناگون، سبزیجات، انواع‏ ‏خورش‌های مختلف و نان‌های متفاوت. حتی در بعضی از مواد، مثل‏ ‏گندم، اصناف مختلفی وجود دارد، و اختلاط انواع و اصناف و افراد‏ ‏این موادِّ مأکولی و مشروبی عالم، در اختلاف افراد دخالت دارند؛ چون‏ ‏مبدأ تکوّن افراد انسان هستند.‏»[11]

امروز غرب بدترین نوع دشمنی را در حق ما در ايجاد فرهنگ «تنوع در خوردنی‌ها» کرده است. عناصر در عالم طبیعت خودبه‌خود با هم ترکیب شده‌اند و بساطت اوليه‌شان را از دست داده‌اند؛ اما ما اين ترکيب را با فکر و ميل بشریمان، باز ترکیب می‌کنيم و عناصر متضاد را کنار هم می‌چينيم و مزاج‌هايمان را خراب می‌کنیم. نه سردی‏اش معلوم است و نه گرمی‏ و رطوبت و برودتش! وقتی تعادل از بین رفت، ماده غليظ می‌شود و نمی‌تواند صور نورانی عوالم بالا را بپذيرد و اين می‌شود که شده! وقتی یک حرف معقول به فرد می‏گوییم، نمی‏فهمد و باید با قصه و رمان و تئاتر و ... يک حقيقت ساده را به وجودش بنشانیم. ناهمگونی اغذیه، فکر تیره را به همراه می‏آورد. فکر تیره، مغز بسته را می‏آورد. مغز بسته، فرمان بسته را می‏دهد. فرمان بسته، پمپاژ قلب را خراب می‏کند. اينگونه حتی اگر امام زمان کنار چنين فردی بایستد، او نمی‏تواند امام را بشناسد، نمی‏تواند از صدایش لذت ببرد و جذبه‏اش را بگیرد. مبدأ تکوّن افراد در نفس جزئی خراب شده و همين باعث فاصله گرفتن از نفس کلی‏ شده است. افراد ديگر لطافت روحی و معنوی سابق را ندارند، خشن، سرکش و جنگنده هستند. آرامش ندارند. زود از کوره درمی‏روند و دعوا می‏کنند يا حساس‌اند و زود بهشان برمی‏خورد.

پس مراقبت نکردن در اغذیه و تعادل مزاج، سبب می‌شود که فشاری از بیرون بر نفس وارد شود، درنتیجه نفس منفعل شده، حرکت رو به بالای خود را از دست بدهد يا حرکتش کُند شود و پایش در گِل زمین بماند. در جلسات بعدی دربارۀ اين انفعالات بیشتر سخن خواهيم گفت.

 


[1]. سورۀ اعراف، آيه 19؛ و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شويد! و از هر جا كه خواستيد، بخوريد! امّا به اين درخت نزدیک نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود!

[2]. توضيح آنکه خداوند قبل از عالم الست عناصر را آفريده بود و با دست قدرت خویش آن‌ها را ترکيب و آدم را خلق کرد، درحالی‌که مسير ترکيب اين عناصر در زمين، از طريق نطفه طی می‌شود.

[3] . سورۀ اعراف، آيۀ 24؛ (از مقام خويش) فرود آييد، درحالى‌كه بعضى از شما نسبت به بعض ديگر، دشمن خواهيد بود! (شيطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيلۀ بهره ‏گيرى تا زمان معينى خواهد بود.

[4] . سورۀ اعراف، آيۀ 25.

[5] . سورۀ اعراف، آيۀ 19؛ و از هر جا كه خواهيد بخوريد...

[6] . سورۀ اعراف، آيه 31.

[7] . سورۀ اعراف، آيۀ 26؛ اى فرزندان آدم در حقيقت ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورت‌هاى شما را پوشيده مى‌دارد و [براى شما] زينتى است [ولى] بهترين جامه [لباس] تقواست. اين از نشانه‏‌هاى [قدرت] خداست. باشد كه متذكر شوند.

[8] . سورۀ اعراف، آيۀ 27؛ اى فرزندان آدم! زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد، چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورت‌هايشان را بر آنان نمايان كند. در حقيقت او و قبيله‏‌اش شما را از آنجا كه آن‌ها را نمى‌بينيد، مى‌بينند. ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‌آورند.

[9] . سورۀ اعراف، آيۀ 172؛...گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.

[10] . سورۀ اعراف، آيۀ 173؛ يا بگوييد پدران ما پيش از اين مشرک بوده‌اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر آنچه باطل‌انديشان انجام داده‏‌اند، هلاک مى‌كنى؟

[11] . انسان‌شناسی در اندیشۀ امام خمینی، ص365 و 366. 

 



نظرات کاربران

//